Thursday, August 25, 2005

برای مهدی اخوان ثالث، شاعر روزهای خستگی و درد که در چنين روزی وداع گفت و رفت.
يکی از لطيف ترين اشعار او ...لحظه ي ديدار

لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام ، مستم
باز مي لرزد ، دلم ، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را ، تيغ
هاي ، نپريشي صفاي زلفكم را ، دست
و آبرويم را نريزي ، دل
اي نخورده مست
لحظه ي ديدار نزديك است

Monday, August 22, 2005

اعلام لیست وزرای احمدی نژاد، همه گیر شدن وبا، اوضاع اتمی ایران و این هم شعری در وصف حال ما...!

كودكت مرد از اين درد خدا خواسته است

سوگواري نكن اي مرد خدا خواسته است

و پدر رفت شكايت كند از دكترها

مادرش گفت كه برگردد خدا خواسته است

دخترش گفت: پدر جان يرقان يعني چه؟

بدن من كه شده زرد خدا خواسته است؟

مرد همسايه ندا داد گناه از ما نيست

كلبه تان هست اگر سرد خدا خواسته است

سيل نامرد رسيد و دهمان ويران شد

كدخدا باز يقين كرد خدا خواسته است

من شنيدم كه سخنران بليغي فرمود

چهارده قرن عقب گرد خدا خواسته است

و قرض از همه اشعار و افاضيل ادب

مي توان صرفه نظر كرد، خدا خواسته است

Monday, August 15, 2005

نمی دانم چرا اوضاع امروز دایما این غزل زیبای حافظ را در ذهن من زمزمه می کند
بی هیچ مناسبتی و یا با توصیف نا ملایمتی های این روزگار

حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست باده پيش آر که اسباب جهان اين همه نيست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است همه آن است و گرنه دل و جان اين همه نيست
منت سدره و طوبا ز پي سايه مکش که چو خوش بنگري اي سرو روان اين همه نيست
دولت آن است که بي خون دل آيد به کنار ورنه با سعي و عمل باغ جنان اين همه نيست
پنج روزي که در اين مرحله مهلت داري خوش بياساي زماني که زمان اين همه نيست
بر لب بحر فنا منتظريم-اي ساقي! فرصتي دان که ز لب تا به دهان اين همه نيست
زاهد!ايمن مشو از بازي غيرت زنهار که ره صومعه تا دير مغان اين همه نيست
دردمندي من سوخته ي زار و نزار ظاهرا حاجت تقرير و بيان اين همه نيست
نام حافظ رقم نيک پذيرفت ولي پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست

Thursday, August 11, 2005

پرسی چه خبر؟ من چه خبر دارم عزیزم؟تا بار غم از دوش تو بردارم عزیزم
پرسی خبر تازه چه داری؟ چه بگویم؟غمبار بود هرچه خبر دارم عزیزم
امروز غم سقز و بوکان و مهابادفردا غم ده جای دگر دارم عزیزم
پرسی که از ایران چه خبر؟ کاش نپرسی!در چشم خودم بحرخزر دارم عزیزم
"هادی خرسندی"

Monday, August 08, 2005

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران پیکی ندوانید و سواری نفرستاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست و از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
برای روز خبرنگار و خبرنگاران در بند استبداد ایران...

Wednesday, August 03, 2005

من از بی قدری خوار لب دیوار دانستم که ناکس کس نمی گردد به این بالا نشستن ها
من از افتادن سوسن به روی خاک فهمیدم که کس ناکس نمی گردد به این افتان و خیزان ها

... امروز احمدی نژاد می آید و خاتمی می رود