Thursday, August 25, 2005

برای مهدی اخوان ثالث، شاعر روزهای خستگی و درد که در چنين روزی وداع گفت و رفت.
يکی از لطيف ترين اشعار او ...لحظه ي ديدار

لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام ، مستم
باز مي لرزد ، دلم ، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را ، تيغ
هاي ، نپريشي صفاي زلفكم را ، دست
و آبرويم را نريزي ، دل
اي نخورده مست
لحظه ي ديدار نزديك است

3 نظر:
Anonymous Anonymous در ساعت 12:16 AM، نوشته...

bi rabte amma... :

پرنده گفت : چه بويی چه آفتابی
آه بهار آمده است

و من به جستجوی جفت خويش خواهم رفت
پرنده از لب ايوان پريد
مثل پيامی پريد و رفت

پرنده‌ی کوچک
پرنده فکر نمی‌کرد
پرنده روزنامه نمی‌خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی‌شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ‌های خطر
در ارتفاع بی‌خبری می‌پريد
و لحظه‌های آبی را
ديوانه‌وار تجربه می‌کرد

پرنده آه فقط يک پرنده بود

فروغ فرخزاد

 
Anonymous Anonymous در ساعت 5:56 AM، نوشته...

ta be baghie link nadi ke kasi be to link nemide

 
Anonymous Anonymous در ساعت 7:54 PM، نوشته...

واقعا این یکی از بهترین شعرای اخوانه.
خیلی با سلیقه ای.
راستی من هم در وبلاگم چند مطلب درباره اخوان نوشتم
یه سری بزن

 

Post a Comment

<< صفحه اصلی