برای مهدی اخوان ثالث، شاعر روزهای خستگی و درد که در چنين روزی وداع گفت و رفت.
يکی از لطيف ترين اشعار او ...لحظه ي ديدار
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام ، مستم
باز مي لرزد ، دلم ، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را ، تيغ
هاي ، نپريشي صفاي زلفكم را ، دست
و آبرويم را نريزي ، دل
اي نخورده مست
يکی از لطيف ترين اشعار او ...لحظه ي ديدار
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام ، مستم
باز مي لرزد ، دلم ، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را ، تيغ
هاي ، نپريشي صفاي زلفكم را ، دست
و آبرويم را نريزي ، دل
اي نخورده مست
لحظه ي ديدار نزديك است
3 نظر:
bi rabte amma... :
پرنده گفت : چه بويی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خويش خواهم رفت
پرنده از لب ايوان پريد
مثل پيامی پريد و رفت
پرندهی کوچک
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بیخبری میپريد
و لحظههای آبی را
ديوانهوار تجربه میکرد
پرنده آه فقط يک پرنده بود
فروغ فرخزاد
ta be baghie link nadi ke kasi be to link nemide
واقعا این یکی از بهترین شعرای اخوانه.
خیلی با سلیقه ای.
راستی من هم در وبلاگم چند مطلب درباره اخوان نوشتم
یه سری بزن
Post a Comment
<< صفحه اصلی