Monday, July 05, 2004

دل من همي داد گفتي گوايي که باشد مرا روزي از تو جدايي
بلي هر چه خواهد رسيدن به مردم بر آن دل دهد هر زماني گوايي
من اين روز را داشتم چشم وزين غم نبوده‌ست با روز من روشنايي
جدايي گمان برده بودم وليکن نه چندانکه يکسو نهي آشنايي
به جرم چه راندي مرا از در خود گناهم نبوده‌ست جز بيگنايي
بدين زودي از من چرا سير گشتي نگارا بدين زودسيري چرايي
که دانست کز تو مرا ديد بايد به چندان وفا اينهمه بيوفايي
سپردم به تو دل، ندانسته بودم بدين گونه مايل به جور و جفايي
دريغا دريغا که آگه نبودم که تو بيوفا در جفا تا کجايي
همه دشمني از تو ديدم وليکن نگويم که تو دوستي را نشايي
نگارا من از آزمايش به آيم مرا باش، تا بيش ازين آزمايي

"فرخي سيستاني"