من و تو هیچگاه صدای هم را نمی شنیدیم
تو خورشید بودی و زمانی روشنایی می پاشیدی که من در خواب بودم و من ستاره بودم
که در غیاب توهمچون پولکی بر آسمان شب می در خشیدم
ما هرگز یکدیگر را در نیافتیم غافل از اینکه هر دو از یک جنس بودیم
از جنس نور...
آینه در آینه شد، ديدمش و ديد مرا...
0 نظر:
Post a Comment
<< صفحه اصلی